فیلم فرشتههای معمولی محصول شرکت در ردیف فیلمهای مسیحی و در ژانر خانوادگی است.
عنصر محوری فیلم فرشتههای معمولی شفقتی غیرعرفی در هیاهوی زندگی انسانی است که در میانه راه پرده از راز و ابهام خویش برمیدارد. در این سکانس کارکتر اصلی فیلم گفتوگویی درونی با خویش را میکاود و به ابهام تماشاچی از همدردی و شفقت کمنظیر خود در مواجهه با نیاز کودک بیمار پایان میدهد. سکانس مذکور صحنهای را نشان میدهد که بعد از طردشدگی از سوی پدر کودک بیمار، به واکاوی انگیزه درونی زن دچار اعتیاد میپردازد و عنصر کاتارسیس به نحو بارزی خودنمایی میکند. پالایشی که در ذهن مخاطب صورت میگیرد همراهی بیشتر او را با همدلی کارکتر اصلی فیلم برمیانگیزد و تماشاگر را درگیر این واکاوی در درون خویشتن میکند؛ هرچند این کاوش بسیار زود به پایان میرسد و ذهن تماشاگر را تا پایان داستان به لذت عمیق و همدردی میرساند. اولین نتیجه این لذت، پر رنگ شدن پرسشی است از جنس عاطفه و جایابی علت ترحم ما در قبال چالشهای دیگری. اما کاتارسیس چیست؟ اگر پایان بخشیدن به نیروهای عاطفی نمایشنامه معنای کاتارسیس باشد باید بتواند هیجان عاطفی به نمایش درآمده در تماشاگر را به پایان برساند و ترحم او را بهبود بخشد و این در نظر ارسطو یعنی لذت بردن از اثر هنری. به عبارتی، ارسطو، کاتارسیس را یکی از نتایج لذت بردن از اثر هنری میداند و عمدتاً آن را در تراژدی مطرح میکند. سراینده تراژدی واقعهای را از زندگی افراد نیک جامعه که دستخوش اشتباه شدهاند به تصویر میکشد که برای اشتباهی که دامنگیرشان شده کفارهای بیش از آنچه که مستوجب آن بودهاند پرداختهاند. کاتارسیس در چنین شرایطی معنا مییابد و مخاطب تراژدی از یک سو دچار ترس از گیر افتادن در موقعیت مشابه قهرمان تراژدی میشود و از سوی دیگر با او احساس همدردی میکند. از ترکیب ترس و شفقت، تزکیه یا پالایش اتفاق میافتد و این پالایش یعنی ایجاد تعادل در روان انسان که میتوان آن را در هنر و نمایش جستجو کرد...